_1379400150.jpg)
فاستوس شيطاني به نام مفيستو فيليس را ميبيند که پشت سر او ظاهر ميشود. او سعي ميکند مفيستو فيليس را در خدمت خود وارد سازد؛ امّا از آنجا که او خود در خدمت شاهزاده شياطين، يعني لوسيفر است، در خدمت فاستوس در نميآيد و به دليل اصرار فاستوس با واسطه مفيستو فيليس، به عنوان واسط و پيامآور شاهزاده شياطين، پيماننامهاي خونين ميان فاستوس و شيطان به امضا درميآيد.
امام رضا(ع) فرمودند:
«اي عبدالعظيم! سلام مرا به دوستدارانم برسان و به آنان بگو: در دلهاي خويش راهي براي شيطان نگذارند ...»
برخلاف داستان و رمان، مطالعه نمايشنامه به دليل نحوه نگارش و سطربنديهايش، ساده نيست.
خواننده نمايشنامه، در حين مطالعه، ناگزير صحنهها و حوادث رفته بر قهرمانان و بازيگران را در ذهن خود ميسازد و صحنه به صحنه پيش ميرود.
در ميان نمايشنامههاي فراواني که خوانده يا شنيدهام، سرگذشت دردناک و غمگنانه دانشمند و استادي به نام دکتر فاستوس1 برايم جالب و قابل توجّه بوده است. اين نمايشنامه را نويسندهاي انگليسي به نام کريستوفر مارلو2 در آخرين دهه از قرن شانزدهم ميلادي نوشته است.
دکتر فاستوس در حکمت، الهيّات و منطق، يگانه عصر خود است. پزشکي و حقوق را ميداند؛ امّا از اين برتري راضي و خشنود نيست؛ از اين رو، در پي ارضاي نفس سيري ناپذير خويش، سر در پي سحر و جادوگري ميگذارد و به همه معتقدات مذهبي پدران خود، پشت پا ميزند. درها را بر خود بسته و به علوم غريبه و اوراد و عزائم روي ميآورد. او در اين جستوجو و طلب، چنان پيش ميرود که در لحظهاي موفّق ميشود به مدد سحر با شيطان رابطه برقرار کند.
فاستوس شيطاني به نام مفيستو فيليس3 را ميبيند که پشت سر او ظاهر ميشود. او سعي ميکند مفيستو فيليس را در خدمت خود وارد سازد؛ امّا از آنجا که او خود در خدمت شاهزاده شياطين، يعني لوسيفر است، در خدمت فاستوس در نميآيد و به دليل اصرار فاستوس با واسطه مفيستو فيليس، به عنوان واسط و پيامآور شاهزاده شياطين، پيماننامهاي خونين ميان فاستوس و شيطان به امضا درميآيد.
مطابق اين عهدنامه، فاستوس به بيست و چهار سال زندگي و برخورداري از کمکها و همراهيهاي مفيستو فيليس دست مييابد و در مقابل، فاستوس ميپذيرد که روح خود را در پايان موعد مقرّر تقديم کرده و در خدمت جهنّم درآيد.
شيطان طيّ اين مدّت به پارهاي از خواهشها و سؤالات فاستوس پاسخ ميگويد؛ امّا پس از هر بار برخورداري، فاستوس يک مرتبه بيشتر به سياهي روح و دوزخ نزديک ميشود.
فاستوس بياعتنا به تذکّرهاي فرشته خوبي که هر از چندي نفس او را ملامت کرده و دعوت به توبه و بازگشت از حرص و تماميّتخواهي ميکند، در سياهي پيش ميرود و بدين ترتيب او در تنفّر تمام از محدوديتهاي دانش بشري، بيست و چهار سال از زندگي را با طبيعتي گناهکار ميگذراند.
فاستوس گناه را با شهوت قدرت، تحسين، مکر و حيله در هم ميآميزد و سرمست از اين برخورداريها، به ناگاه خود را در وضعيتي مييابد که ديگر مجال و توان گفتوگو از خداوند و مسيح را ندارد. ديري نميگذرد که او به روزگاري سياه مينشيند و به مرگي شوم و نکبتبار از دنيا ميرود. شاگردانش جسد او را مثله شده پيدا ميکنند؛ در حالي که روحش به جهنّم رفته است.
فاستوس سرنوشت غمبار و تراژدي انساني است که روح خود را با شيطان معامله ميکند.
سرگذشت فاستوس، تنها سرگذشت دانشمندي بزرگ از اهالي «ورتمبرگ آلمان» نيست؛ ماجرايي تمثيلي از روزگار انسان است. داستان يک تاريخ بلند چهارصد ساله متّصف به صفت فاستوس است. داستان انساني که در عطش قدرت و ميل به تسخير و تصرّف بيمانع و مزاحم، همه مرزها را ميشکند، به همه سنّتها و اوامر و نواهي آسماني پشت پا ميزند تا با بالهاي گناه، جادو و شيطان، قدرت تصرّف بيابد.
شهوت قدرت و تسخير چنان وجود فاستوس را از خود آکنده ساخته که نصيحتها و تذکّرهاي فرشته نيکي که او را به پرهيز از جادو و سحر و بازگشت فرا ميخواند، در او بياثر ميشود.
در اوّلين ملاقات با مفيستو فيليس، فاستوس از او ميخواهد که هماره ملازم او بماند و هر چه را که او ميخواهد برايش انجام دهد؛ حتّي اگر خارج کردن ماه از مدار خود يا فرو بردن زمين در غرقاب باشد. مفيستو فيليس ابتدا ميگويد که او بنده ابليس است و بياذن او هيچ خدمتي نميتواند به فاستوس ارائه کند؛ امّا ابليس (لوسيفر) اجازه همراهي را صادر ميکند تا فاستوس به خواستههايش برسد.
اگرچه از همان ابتدا، مفيستو فيليس او را يادآور ميشود که در اين واقعه، دچار لعنت ابدي شده و همواره در دوزخ به سر خواهد برد و هر جا برود، دوزخ با اوست و او با دوزخ است؛ امّا او با غرور تمام و گردني افراشته اعلام ميکند:
اگر من به عدد ستارگان آسمان جان داشتم، همه را به اين مفيستو فيليس تسليم ميکردم ... به کمک او من پادشاه همه کشورهاي جهان خواهم شد و بر روي آسمان پلي معلّق خواهم ساخت که از روي آن از اقيانوس بگذرم. من آن کوهي که «آفريقا» را از «اروپا» جدا ميکند، برخواهم داشت ... حالا که هر چه خواستم به دست آوردم، بايد بدانم که به مدد علم سحر چه کارهاي بزرگي ميتوان انجام داد.4
فاستوس در هواي قدرت، چونان قماربازي پاکباخته، همه چيز را به پاي ابليس ميريزد.
داستان فاستوس، داستان يک «فراخواني» است. فراخواني نيروهاي شرور منتشر و گشودن دروازههاي مملکت وجود بر آنان. نيروهايي که از دروازههاي پيرامون مملکت انسان و به اذن انسان وارد ميشوند و به تدريج عرصه و ميدان را براي ساير نيروها (نيروهاي رحماني) تنگ کرده و بر تمامي گوشهها و زواياي آن مملکت، سلطه و آقايي پيدا ميکنند تا در آخرين لحظه، جسم و روح فاسد و تباه شده آدمي را به جهنّم برده و بر تعداد شهروندان خود بيافزايند.
در ماجراي دکتر فاستوس، همه چيز با يک فراخوان و سپس «عهد» آغاز ميشود. عهد منعقد شده، سرنوشت و نهايت سير و سفر او را معلوم ميسازد.
تاريخ چهارصد ساله جديد غربي نيز که در خود و با خود، حرص و آز و تماميّتخواهي انسان غربي را به نمايش ميگذارد، بيشباهت به فاستوس و عهد او با ابليس نيست. مسير يکي است؛ چنانکه در تمام سالهاي قرن بيستم، مجموعه بحرانها و بنبستها، با چاشني فجايع و ظلمها، نتايج اين عهد غير رحماني را به نمايش گذاردند.
در طول تاريخ همه ماجراي رفته بر داستان خلقت، از همان روز اوّل و از همان انعقاد عهد نخستين انسان با خداوند، براي گردن گذاردن بر اوامر و نواهي آن ربّ جليل و گسست هزار باره آن عهد قابل مشاهده است.
آيه مبارکه «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ٭ وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ ٭ وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ ٭ هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ؛5 اي فرزندان آدم! مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد؛ زيرا وي دشمن آشكار شماست و اينكه مرا بپرستيد، اين است راه راست و [او] گروهي انبوه از ميان شما را سخت گمراه كرد، آيا تعقّل نميكرديد؟ اين است جهنّمي كه به شما وعده داده ميشد». پرده از ابتدا و انتهاي گسست عهد با خداوند کريم و انعقاد عهد با شيطان رجيم برميدارد.
شايد بتوان گفت، داستان بلند آمد و شد انسان در عرصه زمين، طيّ همه قرون متمادي، داستان انعقاد عهد و گسست عهد با دو منشأ رحماني يا شيطاني باشد.
هماره و در طول تاريخ در گستره زمين و مناسبات انساني، دو رود، دو جريان، زنجيرهاي جاري است که عموم انسانها را در خود جاي داده است. يکي جرياني که عهد خود را با شيطان استوار ساخته و در خدمت او در آمده تا از ميوهها و ثمرههاي اين دوستي بهرهمند شود و جرياني که عهد خود را با خداي رحمان و فرستادگان او، از ميان انبياء و اوصياء استوار ساخته و در خدمتش آمده است.
خداوند خطاب به همپيمانان ابليس ميفرمايد: «اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ؛6 [اين است جهنّمي که به شما وعده داده ميشد،] پس اکنون در آن وارد شويد، به جرم آنکه کفر ميورزيديد.»
برخلاف تصوّر، تمامي راههاي نفوذ ابليس و جنودش بر انسان مسدود است. ابليس همه تلاش خود را مصروف گشودن روزنهاي ميکند تا از مسير آن، مرزهاي مملکت وجودي انسان را در تصرّف خود قرار داده و از آن بگذرد.
اوّلين روزنه نفوذ در شعور و آگاهي وسوسه و فريب است.
سلاح وسوسه و فريب شيطان، بر آنکه تمامي روزنهها و مرزهاي مملکت وجودي خود را مستحکم ساخته است، کارگر نميافتد. شيطان در قيامت خطاب به انسان ميگويد:
«... لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي فَلا تَلُومُوني وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ؛7
... كار از كار گذشت [و داوري صورت گرفت] در حقيقت خدا به شما وعده داد، وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم و مرا بر شما هيچ تسلّطي نبود، جز اينكه شما را دعوت كردم و اجابتم نموديد، پس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد. من فريادرس شما نيستم و شما هم فريادرس من نيستيد، من به آنچه پيش از اين مرا [در كار خدا] شريك ميدانستيد، كافرم. آري ستمكاران عذابي پردرد خواهند داشت.»
پينوشتها:
1. Dr. Faustus.
2. Christopher Marlow.
3. Mephisto philis.
4. دکتر فاستوس، ترجمه لطفعلي صورتگر، ص 42.
5. سوره يس (36)، آيات 60 ـ 63.
6. همان، آيه 64.
7. سوره ابراهيم (14)، آيه 22.
اسماعيل شفيعي سروستاني